انشا



مقدمه:

معلمی شغل انبیاست. شغلی که عشق می خواهد و چیزی جز صبر و شکیبایی و لطف و محبت نمی طلبد به گونه ایی که بدون این خصوصیات تحمل این شغل بسیار سخت و یا به تعبیر دیگر غیرممکن است.

تنه انشا:

چه معلم ریاضی باشی و چه معلم فیزیک و فارسی هر کدام به نوبه ی خود سختی و مشکلات خاص خود را دارد و هر کدام در رشته ی مخصوص خود دارای مهارت و سر رشته می باشند اما اگر من یک معلم بودم آن هم معلم نگارش، به دانش آموزان خود موضوع آزاد را واگذار می کردم که ذهنشان پرواز کند و در نهایت در موضوعی که مورد علاقه ی آن هاست فرود بیاید و با تمام عشق و محبتشان از آن بنویسند و یا که برای آن ها موضوع طبیعت را انتخاب می کردم تا قدر طبیعت را بدانند و از آن درست استفاده کنند و یا می گفتم که در مورد خانوادهایشان بنویسند که کمی بیش تر به آن ها دقت کنند و با تمرکز و دقت به جزء جزء کارهای آن ها تمام رفتار و حرکاتشان را در ذهن خود ثبت کنند و برای همیشه از آن خارج نکنند و یا می گفتم که انشایی با موضوع خداوند بنویسند که کمی بیش تر شکرگذار آفریدگار خود باشند و قدر نعمت های بی کرانش را بدانند. معلم نگارش بودن شغلی است پر از لحظات متفاوت و متنوع که می توان با هر جلسه به کلاس رنگ و بویی خاص بدهند به طوری که دانش آموزان هرگز از آن کلاس خسته نشوند و همیشه برایشان حس تازگی به همراه داشته باشد. اگر من معلم نگارش بودم بعضی از جلسات برای دانش آموزان چند پاراگراف از کتابی را می خواندم و آن ها را مشتاق به خرید آن و خواندن ادامه ی آن می کردم تا در آن صورت سنت کتاب خواندن را رواج می دادم و یا برایشان یک داستان کوتاه می خواندم تا با نوشتن و خواندن داستان آن ها را آشنا کنم و یا به آن ها توصیه می کردم که خاطرات روزمره شان را بنویسند تا با این کار هم ذهنشان را باز می کردم و هم آن ها را تشویق به نوشتن می کردم و یا فایده ی دیگر آن این است که بعد از گذر سال ها با خواندن آن خاطرات دفتر زندگیشان را ورق بزنند تا با یادآوری آن لحظات و حس های درونشان لبخندی شیرین را مهمان لب هایشان کنند و یا اشتباهاتشان در گذشته از تجربیات بدست آورده یشان را یادآور شوند و باری دیگر در ذهن خود این عبرت را یادآور شوند تا باری دیگر آن را تکرار نکنند. نتیجه گیری:همان طور که گفته شد معلم بودن اصلا کار آسانی نیست بلکه بسیار شغل پر زحمتی است که با لبخند دانش آموزانتان می خندید و با گریه ی آن ها غمگین می شوید و با پیروزی و موفقیت آن ها شاد مان می شوید و از شکست آن ها اندهگین. حال اگر معلم نگارش باشید که باید علاوه بر تحمل همه ی این ها و علاوه بر آموزش درسی آن ها باید به آن ها درس زندگی و عشق نیز دیکته کنید. این است که بیش از پیش این شغل را سخت می کند و قبول این مسئو.لیت بزرگ را دشوارتر.


مقدمه:

کورسوی امید می تواند مانند جانی دوباره نفس از دست رفته ایی را بازگرداند و از شوق آن همان نورکم تبدیل شود به خورشید تابان که روشنایی و تابشش یک لحظه هم قطع نمی شود.

تنه انشا:

تصور کنید که پروانه ایی هستید که به تازگی از پیله ی خود بیرون آمده اید و چیزی جز تاریکی و سیاهی شب به چشمتان نمی آید و نه قیافه ی خود را دیده اید و نه می دانید در کجا قرار دارید و مقصد و هدف شما چیست اما ناگهان در پس همه ی سیاهی ها یک کورسوی روشنایی می بینید و پران تازه تان رامی گشویید و شتابان اوج می گیرید و با شوق رسیدن به یار پرواز می کنید تا به معبود خود رسید . زمانی که از دور همان روشنایی کم را دیدید امید نیز در دلتان روشن می شود و با تمام امید و آرزو به سمت آن می روید اما هر چه نزدیک تر می شوید احساس خستگی و ناتوانی را از بدن خود خارج می کنید و زمانی که بعد از طی مسافتی که برایتان فرسنگ ها طول کشیده است به مقصد می رسید متوجه ی روشنایی زیاد می شوید. شمعی که مانند ماه تابان تاریکی و ظلمات را روشن نموده و پرده از تاریکی برداشته است که حال به معبود خود رسیده با شادی و شعف فراوان به دور شمع پرواز می کند و از شادی زیاد از این سمت و آن سمت می رود و با دیدن خود در روشنایی بر پرهای خود نگاه می کنم و پرهای رنگارنگ با خال های ریز و درشت که نشان از نقاشی ماهر را یادآور می شود را در زیر هاله ی نور شمع با چشم می کاوم و در حالی که از دیدن زیبایی خود و روشنایی شمع در پوست خود نمی گنجم به سمت شمع می روم تا او را در آغوش بگیرم تا اینگونه شادی خود را به او نشان دهم اما امان از روزی که شمع با شعله ی هرچند کوچکش پرهای لطیف پروانه را بسوزاند. زیرا که شمع کاری را جز سوختن و روشنایی نمی تواند انجام دهد و تنها از غم این درد بزرگ اشک می ریزد و آب می شود و می چکد در حالی که شمع از شوق رسیدن به یار چشم می بندد. نتیجه گیری:زندگی پر از فراز و نشیب هایی است که روزانه بارها با آن برخورد می کنیم اما زمانی که در زندگی امید گرفتیم باید با تمام دقت و فکر به سمتش برویم اما هرگز با عجله و شتابان نرویم تا که با همان امید در زندگی در میان همه ی تاریکی ها و ناامیدی ها جان بگیریم و در آسمان اوج بگیریم. زیرا که با عجله و شتابان رفتن تنها چیزی که نصیبمان می شود سوختن است و آب شدن در میان همان امید کذایی متوجه ی روشنایی بیشتر می شوید و پرهایتان برای رسیدن به آن جان دوباره می گیرند.


مقدمه:

دنیا پر است از مقایسات و تفاوت هایی که هر انسانی می تواند از آن مطلع شود اما یکی از بزرگ ترین نگرشی که انسان می تواند بر این تفاوت ها داشته باشد لازم و موم بودن آن ها به یکدیگر است زیرا اگر لازم نبود مومی وجود نداشت.

تنه انشا:

همیشه که نباید با صدای بلند سخن گفت ، گاهی تنها چشم ها گواه هر آنچه که در درونت می گذرد می باشد. گاهی یک قلم می تواند سرگذشت باشد می تواند نجات بخش باشد و یا نوشته هایش یک تنه به مبارزه با فساد و دشمنی و تلخی ها برود گاهی زبان سخن یا آنچه که با قلم نوشته می شود می تواند برنده باشد، برنده تر از شمشیر و نیزه. خون شهید هم مانند جوهری آتشین می تواند شتابان به کمک قلم بیاید. می تواند جوهر شود همان جوهری که ریخته شد تا مبادا دشمن به خاک او، به حق او و به وجود او کند و همچون رودخانه ایی روان شد تا قلم با کمک او حرف های نگفته ی شهید را با جوهر وجودیش بنویسد تا آیندگان از حرف های ناگفته اش با خبر شوند قلم گاهی می تواند با زبان تند و تیزش مانند اسلحه ایی کشنده باشد و قلب آدم های نادرست را نشانه گیری کند و با تمام وجود در وجودشان رسوخ کرده و قلبشان را متلاشی کند و گاهی می تواند مانند نهالی جوان کاشته شود و با بال و پرگرفتن ریشه هایش قوی تر شود و روز به روز تبدیل به درختی تنومند شود. درختی که می تواند پرفایده باشد و زیبا. اما اگر به صورت مجزا به این موضوع ها دقت کنیم در می آبیم که هر کدام از آن ها چه قلم و چه خون شهید و چه اسلحه و چه درخت می توانند به خودی خود نقشی بسیار مهم در زندگی ما ایفا کنند. قلم تنها می نویسد اما شهید با خون خود پیش قدم می شود و اسلحه وسیله ایی است که از بین می برد و درخت چیزی است که حیات می بخشد این موضوعات با اینکه بسیار حائز اهمیت هستند اما از هم جدانشدنی می باشند و مانند زنجیری دنباله روی یکدیگر می باشد. این طبیعت زندگی است و نمی توان با طبیعت جنگید.

نتیجه گیری:

هر چیزی که در این دنیا وجود دارد علت و معلول همدیگرند. یعنی تا علتی نباشد معلولی نیز وجود ندارد و همه ی اجزای دنیا و جهان مانند زنجیری با تمام تفاوت های ذاتی با هم پیوسته اند و دنباله روی همدیگر می باشند.


مقدمه: این دنیا پر است از شغل های مختلف که مانند یک پاذل تمام اجزای این جهان هستی را در کنار یکدیگر می چیند. هر کدام به اندازه ایی موثر و حائز اهمیت هستند زیرا حتی اگر یکی درست سر جای خود، وظیفه خود را انجام ندهد، پاذل نیمه تمام و ناقص باقی خواهد ماند

تنه نشاء:

صدای زوزه ی گرگ از هر سو به گوش می رسد. هوا ناجوانمردانه سرد و باد هو هوکشان در لابه لای درختان می چرخید. سرما رعشه به جانم می انداخت، اسلحه خالی از هر خشابی را روی دوش هایم گذاشته بودم، اسلحه ایی که تنها سهمش برایم سنگینی وزنش بود و دست خشک شده ام. هوا گرگ و میش بود و چشم، هاله هایی از جنگل را می دید و آن لحظه، تنها نمی توانستم به چشم هایم اکتفا کنم. زمانی که آن لباس وظیفه و آن اسلحه در دستانم است، من موظفم که تمام جان و دلم گوش و چشم شود تا ذره ایی از جنگل آسیب نبیند. شکارچیان خدانشناس حیوانات را ندرند و مسافران، جنگل را به آتش نکشند. هر بار که وارد جنگل می شوم همه می پرسند که آیا از حیوانات درنده نمی ترسی؟ آیا از جانب آنها آسیبی ندیده ایی؟! و من هزار بار با لبخند روی لب می گویم: جنگل بانی یک عشق است. عشق به میهن و محیط زیست. اگر عاشق نقاشی خدا نباشی، برایت آنجا ماندن طاقت فرساست. آنجا که باشی شاید از درصد ناچیزی از حیوانات بترسی. آنجا و در میان آنها که زندگی کنی، زمانی که محبت حیوانات را نسبت به همدیگر ببینی، هرگز از جنگل نخواهی ترسید، مگر آنکه قصد جان آنها یا فرزندانشان را داشته باشی، اما در آن موقع تو باید از آدم ها بترسی بعضی آدم هایی که از حیوانات هم بیشتر می تواند درنده باشند. می دانی چیست؟ آنها ناجوانمردانه می آیند و مادر را از فرزند یا فرزند را از مادر جدا می کنند. تنها برای منفعت و پول برای خودشان یا برای چند لحظه خوشی و کباب، خانه ی حیوانات را می سوزانند و نابود می کنند. جنگل بان بودن یک انتخاب است. اگر عاشق نباشی کلاهت پس معرکه است و گرنه چه کسی است که اینگونه با مبلغی کم، جانش را بر کف دست بگذارد و در جنگل، به جنگل بانی حیوانات انسان نما برود!

نتیجه گیری:اگر در هر نقطه ایی از این دنیا قرار داری. از آن کوچکترش بگیر تا بزرگترینش اگر وجدان و عشق را چاشنی آن نکنی قطعا تو نمی توانی آدم سازنده ایی باشی. زیرا تو تنها سوزنده ایی و لاغیر. (بیشتر…)


مقدمه:

موش ها از جمله حیواناتی هستند که همواره ردپای آن ها را می شود همه جا مشاهده کرد.

 

کم کم داشت با قدم هایی که احتیاط کاملی در آن بود به داخل خانه گام می نهاد او با هر نگاهش که به سرعت بود به این سو و آن سو می نگریست و بو می کرد به دنبال غذا بود. انگار این راه را چشم بسته هم می توانست بپیماید. بوی غذا او را به آشپزخانه رساند. موش زنی را دید که در حال پخت و پز است و متوجه او نیست. موش با دقت بسیاری از گوشه ای گذشت تا خانم خانه او را نبیند زیرا از انسان ها می ترسید. او همیشه دیده بود که بسیاری از هم کیشانش توسط انسان ها کشته شده اند. از ترس زیاد ناگهان به یکی از ظروف برخورد کرد و صدایی ایجاد شد. خانم خانه برگشت و موش را دید. با دیدن موش او ترسید و جیغ کشید و در این موقع بود که موش پا به فرار گذاشت. دسته ای از موش ها صحرای هستند. آن ها از دسته جوندگان در جانداران هستند. هر چیزی که قابل جویدن باشد را با دندان تیز خود می جوند حتی اگر قابل خوردن نباشد. اگر فرصتی بیابند فرش، چوب، کاغذ و… را می جوند و خسارت هایی به انسان ها وارد می کنند. در واقع دندان موش ها به سرعت رشد می کند و آن ها برای اینکه این رشد را متوقف کنند مجبورند همه چیز را بجوند تا سرعت این رشد کند شود موش ها بر اساس طول دم خود قابل شناسایی هستند. بسیاری از انسان ها از تله موش ها استفاده می کنند تا موش ها را به دام انداخته و بکشند. یکی از بزرگ ترین دشمن موش ها گربه ها هستند. گربه ها، موش ها را دنبال می کنند تا از آن ها غذایی برای خود تامین کنند. بسیاری از موش ها در فاضلاب منازل و شهرها هستند و این خود دلیل انتقال بسیاری از بیماری ها به انسان است. یکی از وسیله ها فضله موش است. انسان ها به راحتی با فضله موش دچار بیماری های مختلفی می شوند همواره باید از این جوندگان دوری کرد. آن ها موجودات خوبی هستند اما به انسان ها آسیب های زیادی وارد می کنند.

نتیجه گیری: موش ها جزء جوندگانی هستند که دیدن آن ها در خانه خوشایند نیست. زیرا به سرعت زاد و ولد می کنند و ناقل بیماری ها به انسان ها هستند. باید مراقب موش ها بود. (بیشتر…)



انشا در مورد بار کج به منزل نمیرسد

دو انشای کوتاه برای گسترش و بیان برداشت از ضرب المثل بار کج به منزل نمی رسد همراه با داستانی کوتاه از این موضوع برای دانش آموزان پایه هفتم و یازدهم

مناسب پایه هفتم

بار کج به منزل نمی رسد یعنی نمی توان با استفاده از کارهای اشتباه به یک هدف خوب رسید زیرا اشتباهات باعث می شوند کار وضعیت بدتری پیدا کند و نه تنها به هدف نخواهیم رسید بلکه دچار مشکلات بیش تری هم خواهیم شد.

باید برای به دست آوردن و رسیدن به هر هدفی کارها را به درستی انجام دهیم و از رفتارهای ناپسند و نادرست خود داری کنیم زیر این کارها ما را بیش تر از هدفمان دور می کند.

این ضرب المثل نشان می دهد هدفی که با استفاده از کارهای ناپسند و دوز و کلک به دست بیاید ماندگار نیست و به زودی از دست خواهد رفت و همچنین مردم را تشویق می کند تا همیشه کارهای خوب و درست در زندگی انجام دهند.

خداوند متعال همیشه نظاره گر اعمال ماست و وعده داده است که همه ی ما نتیجه ی اعمال خوب و بد خود را خواهیم دید پس نتیجه ی انتخاب راه درست خوبی خواهد بود و نتیجه ی انتخاب راه اشتباه هم زیان دیدن خود شخص است.

برای مثال هیچ کس نمی تواند با ی کردن پول دار شود و پول دار بماند، شاید بعضی از افراد را ببینیم که با استفاده از راه های خلاف پول دار شده اند اما باید بدانیم که آن ها حتما نتیجه ی کارهایشان را خواهند دید و روزی متوجه اشتباه خودشان خواهند شد زیرا سرگذشت گذشتگان نشان داده هیچ رفتاری بدون نتیجه نیست و محال است که رفتار انسان ها بدون پاداش و جزا باشد.

مقصدی برای بار کج وجود ندارد زیرا این کار از همان ابتدا اشتباه است پس باید همواره بکوشیم تا بهترین و درست ترین کارها را انجام دهیم و دیگران را هم تشویق کنیم تا از انتخاب کارهای اشتباه بپرهیزنید زیرا ما در قبال دیگران هم مسئول هستیم.

مناسب پایه یازدهم

داستان های زیای درباره ی ضرب المثل بار کج به مقصد نمی رسد وجود دارد و همه ی این داستان ها در پایان یک نتیجه دارند و آن هم راستی و درستی در کارهاست.

در واقع این ضرب المثل ریشه در داستان مرد جوانی دارد که پدر درستکاری داشت اما خودش فرد فریب کاری بود و به شیوه های مختلف از مردم پول قرض می گرفت و به آن ها قول می داد این پول را پس بدهد اما قصد پس دادن آن ها را نداشت.

مردم به خاطر درستکاری پدر مرد جوان به او اعتماد کرده و پول قرض می دادند و پدر نیز همیشه پسرش را نصیحت می کرد اما متاسفانه مرد جوان گوش شنوایی برای حرف های پدر نداشت، تا این که بالاخره یک روز ی سراغ او آمد و پول هایش را ید و او که فریاد می زد پول هایم کو رسوا شد و همه فهمیدند که او فردی متقلب بوده و قصد فریب همه را داشته است.

این ضرب المثل به ما یاد آوری می کند که نتیجه ی بیراهه رفتن، نابودی خودمان است و اگر انسانی باشد و قصد داشته باشد با پولی که متعلق به خودش نیست کار کند در نهایت کسی هم پیدا خواهد شد که از آن فرد ی کند.

ضرب المثل بار کج به مقصد نمی رسد مرا یاد ضرب المثل دیگری انداخت که باز هم معنی مشابهی دارد: خشت اول گر نهد معمار کج تا ثریا می رود دیوار کج”

درستکاری همیشه بهترین کار است حتی اگر بعضی مواقع کار سختی باشد و بار کج به منزل نخواهد رسید همان طور که اگر معماری خشت اول دیواری را کج گذاشته باشد هر چقدر هم در کارش پیشرفت کند باز هم بنای خوبی نخواهد داشت و در پایان باعث فرو ریختن دیوار و یا حتی کل بنا می شود
http://ensha7.blog.ir


انشا در مورد کمک و نیکی کردن به دیگران، نیازمندان و همسایه ها

2 انشای ساده و روان درباره کمک و نیکی کردن به همنوعان، نیازمندان و دیگران برای کودکان و نوجوان که می توانید برای انشا نوشتن در این موضوعات از آنها الهام بگیرید.

انشا در مورد کمک و نیکی کردن به دیگران
انشا در مورد کمک و نیکی کردن به دیگران

چرا باید به دیگران کمک کنیم؟

انسان ها موجودات اجتماعی هستند و این با هم زیستن برای ما یک مزیت محسوب می شود.

هر انسان در طول دوره ی زندگی خود ممکن است بارها دچار مشکلات فراوان شود که به تنهایی نتواند از پس آن ها برآید.

خانواده، دوستان، همسایگان و حتی در برخی موارد غریبه ها می توانند برای حل مشکلات آن فرد به او کمک کنند.

این که فکر کنیم ما هیچ وقت دچار مشکل نمی شویم و به کمک دیگراناحتیاج پیدا نمی کنیم فکر اشتباهی است چون ما انسان ها آن قدر توانمند نیستیم که بتوانیم تمام مسائل پیش آمده را به تنهایی بر طرف کنیم.

کمک کردن به نیازمندان در واقع بیشتر کمک به خودمان است زیرا ما نتیجه اعمال خوب و بد خود را خواهیم دید و کمک ما باعث به وجود آمدن احساس رضایت قلبی و خوشنودی خداوند از ما می شود و به زندگی ما برکت می بخشد.

این موضوع از اهمیت ویژه ای در نزد ما ایرانیان و دین اسلام برخوردار است. آیات و احادیثی زیادی وجود دارد که ما را تشویق به کمک به دیگران می کند.

پیامبر اسلام می فرماید: آن که سیر بخوابد و همسایه اش گرسنه باشد به من ایمان نیاورده است و ساکنان هر مجتمعی سیر بخوابند، در حالی که در میان آنان گرسنه ای باشد، خدا در قیامت به آن ها نظر رحمت نمی کند؛ نیز فرمود: هرکس لوازم مورد نیاز زندگی را از همسایه اش دریغ دارد، خدا وی را در قیامت از فضل خود محروم کند و او را به خودش واگذارد.

سعدی شعری دارد که بیان می کند کمک به دیگران تا چه حد در میان ما ایرانیان مهم بوده است.

بنی آدم اعضای یک پیکرند
که در آفرینش ز یک گوهرند
چو عضوی به درد آورد روزگار
دگر عضوها را نماند قرار

افراد زیادی در جامعه وجود دارند که نیاز به کمک های ما دارند مثل:کودکان بی سرپرست، کودکان کار، زله زدگان، آواره های جنگ زده، سالمندان، افراد بیکار، زندانیان و…. و همیشه این کمک ها به صورت نقدی نیست. مثلا سالمندان نیاز به توجه بیشتر دارند و توجه ما به آن ها نوعی کمک محسوب می شود، یا پیدا کردن کار برای کسی که بیکار است باعث نجات یک خانواده می شود.

توجه داشته باشیم که کمک های ما نباید با منت باشد و باعث از بین رفتن آبروی شخص نیازمند شود و عزت نفس آن فرد را خدشه دار کند.

ممکن است افراد نیازمندی در اطرافمان داشته باشیم اما آن ها از ترس آبرویشان نتوانند از دیگران کمک بخواهند. پس به همان اندازه که کمک به دیگران اهمیت دارد حفظ آبرو و عزت نفس فرد نیازمند نیز مهم است.

انشای کودکانه درباره کمک کردن به دیگران

کمک کردن به دیگران از کارهای بسیار پسندیده ای است که در دین اسلام هم به آن تاکید زیادی شده است.

کمک کردن انواع مختلفی دارد. یک نوع کمک کردن به نیازمندان است، خداوند به بعضی از انسان ها ثروت بیشتری بخشیده و بعضی دیگر ثروت کمتری دارند و برخی از انسان ها آن قدر فقیر هستند که برای تهیه غذای خود هم پول کافی ندارند.

این قانون زندگی است که افرادی که بیشتر دارند باید به دیگران که کمتر دارند کمک کنند. این کار دو فایده مهم دارد: اول این که افراد فقیر هم می توانند مانند دیگران زندگی بهتری داشته باشند و دوم این که خداوند در قرآن فرموده است هرکس به دیگران کمک کند خداوند هم در زمان هایی که او نیاز دارد به او کمک خواهد کرد.

اما کمک کردن نباید طوری انجام شود که باعث خجالت و شرمندگی افراد نیازمند شود یا باعث شود منتی به آن ها بگذاریم، بلکه تا آن جا که امکان دارد باید پنهان از دیگران باشد.

کمک کردن به همسایگان هم از کارهای نیکویی است که توصیه زیادی به آن شده است، مثلا ما در همسایگی خود خانم پیری داریم که هر وقت به خرید می رود من در حمل وسایلی که خرید کرده به او کمک می کنم و او همیشه برای من دعای خیر می کند.

کمک کردن از نظر علم و دانش هم نوع دیگری از کمک کردن است، مخصوصا برای ما دانش آموزان که می توانیم در یادگیری بهتر درس ها و رفع اشکالات به هم کمک کنیم تا در کنار هم نمرات خوبی کسب کنیم.

کمک کردن به همنوع، از هم محلی گرفته تا هم شهری و هم میهن نیز بسیار مهم است، ما بارها در اخبار دیده ایم که بعضی از مردم کشور ما دچار زله و سیل شده اند، در این شرایط خاص معمولا گروه هایی برای جمع آوری کمک های مردمی در شهرهای مختلف بسیج می شوند و هرکس می تواند به اندازه خودش و با هر توان مالی به زله زدگان و مردمی که دچار بلایای طبیعی شده اند کمک کند.

پدر و مادرم به من یاد داده اند که به کسانی که دست نیاز به سوی من دراز می کنند تا آن جایی که در توان دارم کمک کنم و من امیدوارم بتوانم از حالا تا زمانی که در این دنیا زندگی می کنم به دیگران کمک کرده و باری از روی دوش آن ها بردارم تا خداوند و پدر و مادرم همیشه از من راضی و خوشنود باشند.


تبلیغات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

خط سوم | شمس تبریزی ایندکسر هستم تبلیغات در مجموعه رسانه های پیک برتر فروشگاه اینترنتی موبایل و کامپیوتر world_news سریال مانکن سریال گرگدن سرخپوست تدریس خصوصی 09194260919 فاکتور Personal King